امروز حماسی زنگ زدم به نفیسه

در واقع حس نمیکردم کلا حسی به عنوان میلِ دیده شدن وجود داشته باشه که بخواد هم بشه ولی حس خوبی بود شدن از چیزی که حتی وجود هم ممکنه نداشته باشه

مث یه کشف جدید میمونه که هرچی تجربه اش با گذر ثانیه ها قدیمی تر میشه مغزت یه دژاوو میسازه مبنی بر این که قبلا هم بوده

پارسال این موقع تو گه گیجه ی این بودم که چرا محسن نمیاد حالمو بپرسه چرا فک نمیکنه بین این همه آدم منم به یکی نیاز دارم که گوشم کنه که منو بخواد بشنوه

خلاصه امسال یه سال گذشته

یه سال که دیگه برام اهمیتی نداشته باشه محسن خر کیه یا چرا من براش مهم نیستم

اینقد هوا گرم شده اینجا که دارم توی بوی عرقم خفه میشم میخوام هی اراده کنم لباسمو اقلا عوض کنم ولی همچنان به خودم میگم زندگی همین بوهاس دیگه بشین سرجات

آلبوم جدید مهدی رجبیان با موضوع خاور میانه منتشر شده نمیدونم الان ایرانه یا رفته پناهنده شدهمملکتی که کسیو بر همکاری با شاهین نجفی اونم توی چن تا ترک قلیل بندازن زندان که مملکت نیس.هس؟ جورج اروله 1984

بیگ برادر ایز واچینگ یو

خواسته شدن چه حسی داره؟چرا این سوالو پرسیدم ؟ شاید چون میخواستم تضاد ایجاد کنم با پارسال

الان دیگه یه سال شده که موهامو تراشیدم و لنتیییی اره حس خیلی خوبی داشت

یه خواب عجیب غریب قشنگی میدیدم ولی خب الان یادم نیست یه خماری دلپذیری بود

دیروز خواب عجیبی دیدم اما که بابا بزرگم بچه بازهخدایای همون روزم خونه اشون نهار دعوت بودیم به طرز وحشت زده ای من از همه دوری میکردم

یه اتاقی بود ته ته یه سالن بزرگ یه کمد داشت که این کمده گواهی تموم بچه بازیاش بود توش دوتا صندلی بود و پشتش یه اینه ی بزرگه

اصن چرا باید بنویسم تنها پدر بزرگ موجودم تو یه خواب بهم احساس بچه باز بودن القا کرد؟

حتی نمیدونم چراییشو

این عکس سنگره مال دوم دبیرستانمه که بلند شدم رفتم راهیان نوراز بین همه ی عکسایی که تابحال گرفتم شور وشوقی که توی عکسای اونجا دارمو بیشتر دوست دارمنه که همیشه از عکاسی از فعالیتای اجتماعی بدم میومد ولی این عکسا بد میشینه به دلم

وقتی یادم میاد جو اونجا چجوری بود اون بندری که برده بوددنمون هنوز ادماش توی خیابونای گلی و در و دیوارای ترکش خورده زندگی میکردن

این مدت مدام در حال انکار تموم تجربیات پیشینمم که بگم شاید احتمالا من باحال تر ازین حرفا بودم ولی خودمونیم که چیمن رفتم راهیان نور نه اینکه عاشق شهدا باشم که برم مسافرت اونم تنهایی با دوستم رفتم یه هفته ایم بعدش  جو گیر بودم حتی که چادر سرم کنمم و یه معیار خوب و بدی داشته باشم بگم اوووووو نه اینجوری باش فلانی این حرکتای جلف چیه میزنی

در آخر م همین موند که گور بابای این زندگی که اینقد کوچیکه و مضخرفه که خوب و بدی وجود نداره

موسی به دین خود عیسی به دین خود دیگه

منم به دین خودم

دوستان هرکی میخواد سوار کشتی مریم بشه تا ازین سیل نجات پیدا کنه

اره شما دوست عزیز توجه تووووجه فقط خوشگلا تشریف بیارن بالا

نه بابا من که یست نیستم اتفاقا با دخترا هم آرهههه بیا دخترم

بیا تو خودِ مالی!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

محمد حسین رنجبر رشدانه موزیک جدید دانلود, پاورپوینت,مقالات.پروژه.مدیریتها.نمونه سوالات.پایان نامه.کارشناسی.کارآموزی کرانه دارابکلا میاندورود نزدیک دورها worldnews هذه بضاعَتُنا فلزیاب و طلایاب GOLDEN POWER BLACK گلدن پاور بلک همه چی