یه دو سه روزیه که دارم روزه میگیرم.اولین چیزی که برام جالب بود واکنش عرفان بود به قضیه ی روزه گرفتن اینقد بامزه بود که دو ساعت تو صفحه ی چت اسلوموشن تایپ میکردم و هی پاک میکردم. جالبه که گاهی وقتا یکی باشه که از فرهنگ و چیزایی که باهاشون خو گرفتی براش تعریف کنی و براش تازه باشه

ینی راستشم که بگم اینقد این چن روز اعصابم "چیزیه" که  دلم میخواد خرخره ی همه رو بجوم ولی تو امپاسم مثلن همین" ابله با ایموجی خنده" یا "جوونور" میخوام بپرم بپرسم چیه ولی فک میکنم خب زر که چی

الان یه غلطی کردم که ادرس وبلاگمو دادم حسام- ینی غلط غلط غلط- ازینجا به بعد میتونین جای هرکدوم از اسمایی که ذکر نشده ان یه حسام به عنوان دیفالت بذارین !

دلم بغل میخواد ازینایی که همه اش حرفای خوب بگه زیر گوشت نه ازین بغلای بابا که هی میگه" مرینوس باباییگوزفند" یه بغل دیگه-نه اینجا اون اسم دیفالتو نذارین"

دیفالت معتقده که ازش بدم میاد یه روزی! ینی کلن اینجوری با فرمون "از من بدت  بیاد بر من واجب است قرب الی الله" جلو میاد اصنا به من چه زر

اها این چن روز هی زرت و زرت میرفتیم مهمونیمن از مهمونی بدم میاد با ذکر تشدید

مثلا خونواده ی پدریمو در نظر بگیرین : مامان بزرگم خیلی تنهاست، ازون جنس تنهاییا که میگی اره گور بابای همه ولی بازم در عین حال به بقیه اهمیت میدی ولی معتقدی دیگه هیچکی بهت اهمیت نمیدهاینا رو داشتم سر جلسه ی آزمون استنتاج میکردمهمیشه فک  میکردم یه جوری اینکه تو جمع ادم بزرگا همه نادیده میگیرنم به خاطر اینکه هنوز بچه امو فک میکنن نظر تخصصی ای ندارم و چون بتمزه هم نیستم خب کی اهمیت میده ولی ظاهرا وقتی پیرم بشی همینهدرمورد مامان بزرگم ازون مواردیه که میتونم به قطعیت بگم تا چن ماه اینده حسابی پشیمون میشم ولی درعین حال همون کارایی که می تونم بکنمم دریغ میکنم" اینجا قد همه ی چیزایی که این چن روز ازشون لجم گرفته و نگرفته از خودم متنفر شدم"

از یه ور مامان بزرگمم هیچی عمو جوادم و سمانه و سکوت مزخرفشونو طرز نگاهشون از بالا به پایین!

عمم خوبه فقط کم میبینمش و رفتارش همواره یه چاشنی" عروسم باید غریبه باشه" داره که حس میکنم خیلی پنهانی و اشکارا رو فرهاد کراش دارم-شایدم فقط از توهمات نوزده سالگیه-

بعد تو جمع من فقط از عمو رضام خوشم میاد  که وسط جمع از دو کیلومتری ریز ریز بهم بگه "نَمایوم"-نمایوم به بیرجندی/شایدم مشدی ینی نمیخواهم-

بعد میریم خونواده ی مادریمو در نظر بگیریم

اینقد اینقد اینقد بزرگه که ادم تو نیم ساعت سرش میره حدودا واقع بینانه بریمم 10تا بچه ی ریزه میزه همیشه وسط هال دارن جیغ جیغ میکنن دایی مهدیمم که تا وقت میکنه و سرش از خوردن فارغ میشه اینجوری میره رو" دکتر پرهیز، فلان موسسه ی کنکور، کلاس خصوصی فلانی، دی و ی دی آموزشی فولانی و الی الاخر"

خاله هامم که نگم

یه دایی حسین داشتم که مث خودم بود و تا میتونست نمی رفت تو حیطه ی کنکور اونم!

فقط مامان بزرگم و جدیدیا بابا بزرگم که جدای کنکورم منو آدم حساب میکنن

ینی مسخره است ولی خب من به جایی اینکه بیشتر یه کاراکتر باشم اسمم کنکوره، کسی نمیپرسه چی دوست داری و همه ی چیزایی که باید از یه ادم دونست فقط کنکور.

الان چس ناله وار اینو نوشته ام باید خوف کنم که مستر دیفالت بخوندش و بگه " کن آی هلپ یو؟" هزار تا چیز میخوام ازش بنویسم ولی چون ممکنه بخونه اینجوریه که زشته حرفیو که میشه به طرف تو پی وی گفت بیای به یه جماعت آدم بگی و از طرفیم اصن به من چه که بیام بهش بگم ولی دلم میخواد تیکه تیکه اش کنم چالش کنم تو باغچه؟!!

هفته ی پیش مدام یاد محسن میفتادم شت شت شت

میگن وقتی بی دلیل یاد کسی میفتین ینی ممکنه اون طرف داره با دلیل بهتون فک میکنه دارم دنبال دلایلی میگردم که بهش فکر میکردم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هیئت یاوران ظهورشهرستان بابل دانلود آهنگ جدید | عکس جدید بسته شد. Moises مجله گردشگري شاعری نشسته در غروب اخبار هفتگی دنیا گیم بهترين منابع آموزش زبان انگليسي در ايران writer19